روز جهانی وبلاگ


امروز روز جهاني وبلاگ است. با اينکه مدت زمان زيادي است که تجربه وبلاگ خواني دارم بايستي اعتراف کنم که اولين بار است که فهميدم روز 31 آگوست روز جهاني وبلاگ است. آنهم به لطف وبلاگ محمد.
سايت روز جهاني وبلاگ پيشنهاد کرده 5 تا از وبلاگ هايي را که مي خوانيم معرفي کنيم. البته با اطلاع نويسندگانش.(بگذريم از اينکه امکان مشاهده صفحه این سایت به هر زباني هست بجز فارسي.)
براي من انتخاب 5 تا دشوار است. با اين حال ترجيح دادم وبلاگ هايي را که با سابقه تر برايم هستند معرفي کنم. نگوييد پارتي بازي کرده همشهري هاي خودش را نوشته.
1- راز سر به مهر
اغلب نوشته هايش سياسي ست. با اينکه نویسنده گرايش سياسي مشخصي دارد ولی بي طرفانه نقد ميکند. اگر اسم وبلاگش را "خانه به دوش" مي گذاشت با مسمي تر بود. الان خانه دهم است فکر مي کنم. خانه های قبلی را ف.ی.ل.ت.ر کردند. وبلاگش را چند سال پيش آن وقت ها که بالاترين ف.ي.ل.ت.ر نشده بود پيدا کردم و بعدا فهميدم وبلاگ پسر عموي خودم است.
با همه چيز کار دارد. از نماي ساختماني در زنجان تا ف.ی.ل.ت.ر شدن رنگ وبلاگش.
بعضي اوقات از خاطرات و خانواده اش مي نويسد. که براي من شيرين تر است و حتما کامنت مي دهم. آنقدر بي پروا نوشته که داد خيلي ها در آمده چه اينطرفي و چه آنوري. براي خودش يک پا اپوزيسيوني است آنطرف دنيا در بندر عباس.
2-پير فرزانه
از معدود وبلاگ هايي است مي شناسم که از همه چيز مي نويسد. از هر چيزي که به روز باشد. با بهترين قلم. طوري که طولاني بودن مطلب به چشمت نيايد. بعضي وقت ها با يک حس مادرانه، گاهي اوقات يک منتقد، خبرنگار يا يک کارمند اداره..نوشته هايش فرزانه گونه است. غير از شعرهايي که مي نويسد تمام مطالبش را مي خوانم. و البته کمتر کامنت مي گذارم. چون عادت دارم کمتر سر به سر خانم ها بگذارم.
3- گنجشکک اشي مشي
خيلي اتفاقي وبلاگ قشنگش را پيدا کردم. اغلب عاشقانه مي نويسد. عکس هايي که در وبلاگش مي گذارد بسيار معرکه س. آقا مصطفي تازگي ها رفته خدمت. وگرنه فعال تر از اين صحبت هاست. اسم نظراتش را گذاشته جيک جيک. ايده جالبي است. آرشيو شعرهايش هم مثل آرشيو عکسهايش پر بار است.
4-راه نوشت
طرح وبلاگ عالي اي که دارد نشان از تبحر نويسنده در کارهاي گرافيکي است. مطالبش را از وبلاگ قبلي اش دنبال مي کردم. يک وبلاگ ديگر هم دارد. در بلاگفا منزل داشت که به بلاگر آمد. خيلي از مطالب و کامنت هايش پريد در اين نقل و انتقال.
دليل علاقه ام به نوشته هايش کوتاه بودن اغلب مطالبش نيست.سادگي خاصي در نوشته هايش وجود دارد. با عکس های ديدني که اغلب خودش گرفته. بعضي نوشته هايش مسافر بودن انسان را ياد آدم مي آورد. 
5- باران که مي بارد . . .
تازگي ها مشتري نوشته هايش شده ام. با اينکه احتمالا وبلاگ نسبتا جديدي است ولي نويسنده اش قلم خوبي در نوشتن دارد. تا بحال براي نوشته هايش کامنت نگذاشته ام. تا نداند که وبلاگش را مي خوانم. طرح وبلاگش ساده ي ساده است. ميزان نظرات داده شده  کمتر از آني است که مطالبش مي ارزد.
عکس را می توانید اینجا ببینید. یا اینجا

بهشت گمشده


خسته به نظر مي رسيد. خسته تر از آني که بتواند به گرمي به ما خوشامد بگويد. نمي دانست براي چه آمده ايم. شايد فکر کرده بود قرار است نفر جديدي را به آنجا اضافه کنيم. مثل همان چند نفري که به خاطر کمبود جا و مشکلات مالي نتوانسته بود قبولشان کند. با اينحال ما را به دفترش تعارف کرد. خانم مدير مي گفت در اين ساختمان صد متري حدود چهل نفر هستيم.
مي گفت تا اينجاي سال هنوز از بهزيستي پولي به ما داده نشده. با کمک هاي نقدي مردم تا حالا سر کرده اند. تازه مجبور شده ماشين خودش را هم بفروشد تا چرخ آنجا بچرخد.
به صفاي دلش حسودي ام شد. داخل دفترش کاردستي هاي بچه ها را از ديوار آويزان کرده بود. حاضر نبود به هيچ قيمتي آنها را بفروشد.
همه اتاق ها را نشانمان داد. آشپزخانه، اتاق خياطي. رضا کوچولو کل آنجا را گذاشته بود روي سرش. چشمم افتاد به شهريه هاي ماهانه بچه ها. گفت خيلي از خانواده ها توانايي پرداخت ندارند.
لنگ ظهر بود که رفته بوديم، بچه ها را نديديم. يک بهشت کوچک گمشده‌اي بود در ميانه کوچه ما. قرار گذاشتيم هر از چند گاهي دوباره سري به آنجا بزنيم.

روزه و رمضان

قبل از رسیدن ماه رمضان ناراحت آمدنش بودم. نه برای گرسنگی ها و تشنگی هایش. حتی از سر دردهای بی حالی ظهرانه اش هم نگران نبودم.
از خطهایی که می کشید بین من و اطرافیانم. از تقسیم بندی "دارها" و "خوار ها"یش
با اینکه شهر با نصب چراغ های رنگی غرق شادی شده! با اینحال داخل جمع که می شوی هیچ اثری از مهمانی خدا نمی بینی. گویی مردم به خصوص جوانترها به لج افتاده باشند.که طغیانشان را به رخ بکشند بی هیچ ابایی.
در محل کار هم نمی توان انتظاری از کارگرانی که به اجبار تا ساعات پایانی روز مشغول کار هستند داشت.
آری اینجا نشانی نیست. من این را انتظار داشتم مثل هر سال.
اگر بزرگترهای ما در نشر فرهنگ روزه درست کار نکرده و رو به اجبار آوردند، ما نباید اشتباه کنیم. شاید خودشان هم خوب نمی دانستند.
امثال من شاید به نوستالژی های سحر و افطار دلخوش بوده و تاب کنایه شنیدن های وقت نهار را داشته باشد.ولی نسل بعد ما روزه را بعنوان یک رژیم لاغری که هیچ شاید حتی به عنوان یک توصیه پزشکی هم نخواهد پذیرفت.کار سختی  پیش رو داریم.

اضافه بيکاري

من اگر زودتر، از سر کار به خانه بيايم همسرم از ديدنم خوشحالتر مي شود.
هم به مطالعه ام خواهم رسيد و هم به کارهاي خانه.
من اگر زودتر بيايم شب ها جلوي تلويزيون خوابم نخواهد برد.
حس انجام تمام کارهاي شخصي ام را قبل از خواب خواهم داشت. من اگر زودتر بيايم ساعتهای بيشتري با رضا کوچولو بازي خواهم کرد. ساعت هاي بيشتري بيدارش خواهم ديد.
طرح هايي براي فردا و وقت بیشتری براي فکر کردن.

ولي اگر زود بيايم ممکن است در بر آورده کردن انتظارات خانواده شرمنده باشم.
نه من نبايستي زود بيايم.

انتقاد و اعتراض


چیزی که برایم عجیب بود معذرت خواهی های پی در پی شان بود.
مگر چه اشکالی دارد. لزومی هم نداشت که تماس بگیرند و اجازه بخواهند. اینکه به نمره پایانترم خود اعتراض داشته باشی چیز ناجوری نیست.
تا اینکه از یکی شان پرسیدم.
گفت: معمولا اساتید از اینکه دانشجویی به نمره خودش اعتراض بزند ناراحت می شوند.

خوب که بنگری می بینی نداشتن فرهنگ انتقاد و اعتراض در جامعه نهادینه شده. از واحد کوچکی مثل خانواده تا کل مملکت .  همه شان با دلیل و منطق محکم!
هیچ مدل اصلاحی نمی گوید که اول نوک هرم جامعه اصلاح شود. بلکه اگر قرار بر اصلاحی باشد باید از همین واحدهای کوچک جامعه به فکر اصلاح باشیم.