س او

Seo رفت.  کارشناس کره اي که از طرف شرکت HYUNDAI در شرکت ما به مدت چهار ماه ماموريت داشت.
کمتر کسي است در دنيا که نام هيونداي را نشنيده باشد.در صنایع مختلفی مثل خودرو سازی، واگن سازی، ساخت تجهیزات نظامی و ... فعالیت دارد. به گمان من تمام اعتبارش به همين کارشناسانش است.
بسيار سخت کوش و با تجربه بود.
برخلاف تمام حرفهايي که در موردشان مي زنند، من اين آقا را آدم تيزهوشي ديدم.
از بدقولي ها و بی برنامگی های ما ايراني ها بدش مي آمد. دست پخت خوبي هم داشت. عشق کوه نوردی داشت. چند باری خواستیم ببریمش دماوند، نشد.
برای من که تجربه بودن در یک کشور دیگر به مدت چند ماه، آنهم بدون زن و بچه را داشتم دلتنگی هایی که داشت قابل درک بود.
دست و دلباز بود. چند باري که با هم سفر کاري رفتيم اينطرف و آنطرف، هميشه مهمانمان مي کرد. با اينکه ما کلي اصرار مي کرديم که تو مهمان ما هستي نه ما مهمان تو.
داشت که می رفت کلی نصیحتمان کرد. یک جلسه خداحافظی هم برایش گرفتیم در شرکت. تمام ابزارهای کارش را حتی کوله پشتی اش را داد به بچه ها یادگاری.
یادش بخیر.

حرف حساب

دیروز که داشتیم از اتوبان می رفتیم، دم یکی از همین ایستگاه های عوارضی، آقای کارمند (به هر نیتی) بدون اینکه پول بگیرد اذن تردد داد.
راننده ما که پیرمرد خوش مشربی بود گفت:
می خوای حال بدی چرا حالا از جیب بیت المال.
کاش توی عالم خواب وبیداری چشم باز می کردم و قیافه طرف را می دیدم.

ثانیه ها


هیچ پیام آوری خبر نیاورده
هیچ جا نوشته نشده و هیچ کس هم نگفته بود.
 
با اینکه این قانون طبیعت است.

اینکه در حسرت رسیدنش باشی یا آرزوی نرسیدنش
اینکه به انتظار پایان یافتنش باشی یا در امید امتدادش
ثانیه اش با ثانیه اش تفاوت کند.
آری
ثانیه با ثانیه توفیر دارد.
حال که صورت بد این حقیقت به ما رو کرده.

مشکل

بعضی مشکل ها رو راحت میشه حل کرد. با یه روز، دو روز وقت گذاشتن حله.
اگه با دست باز نشد با دندون باز می کنی.
برای بعضی ها باید از کسی یا کسانی کمک بگیری.
بعضی وقت ها گیر کارت دست یه شخص، یا اداره س.
گاهی وقتا برای حل شدن مشکلت خیلی بالا پایین می پری. شده حتی به سازمان ملل هم نامه میزنی تا مشکلت حل شه.
بعضی وقتا هم از راهی که اصلا فکرش رو نمی کنی مشکلت حل میشه.
ولی بعضی مواقع به جایی می رسی که می بینی راه حل مشکلت فقط و فقط دست خداست و از دست هیچ کس کاری بر نمیاد.

اونجاست که باید بگی:
الهی و ربی من لی غیرک

التماس دعا

دیوانسالاری


وقتی قرار است به یک ماموریت اداری بروم، کلافه ام. بایستی حواسم باشد در کنار تمام جوانب فنی و غیر فنی ماجرا یک سری کاغذ، فرم یا هر چیزی که اسمش هست پر شود. از قبیل:
فرم ابلاغ ماموریت
فرم گزارش ماموریت
فرم گزارش خلاصه بازرسی
گزارش UR یا NCR
فرم نتایج بازرسی (دو برگه)
فرم تحویل دهی
فرم ارزیابی محصول
فرم درخواست خدمات
حسابش را بکنید وقتی می ماند برای کار؟
در هر چیزی که بلنگیم در این جور کارها کارمان درست است.

بين راهي


ديروز نشستم حساب کردم. ديدم بطور متوسط از هر سه روز يک روزش را در کاشانه خودم نيستم، يعني به عبارتي در مسافرتم. يک پا براي خودم مارکوپولو. از تبريز و زنجان و تهران بگير الي آخر
دير وقت که مسير تبريز به ابهر را مي آمدم ياد رستوران هاي بين راهي جاده قديم افتادم.همان جاده ای که طولانی بودن و پیچهای پی در پی اش زمانی که در تبریز درس می خواندم آزارم می داد.
هر وقت که اتوبوس برای غذا در یکی از همین رستوران ها! نگه می داشت حس غربت تمام وجودم را می گرفت. آدم هایی که می دیدم و حس عدم اطمینانی که به هر کدام داشتم.
 سرویس های بهداشتی غیر بهداشتی با آن صف های طولانی و وضع ناجور،
هر وقت هم که می خواستی نماز بخوانی اتاقی را نشانت می دادند نمور، خاکی و دلگیر با بوی بد پا، از کل مسافرینی که بودند دو سه نفری بیشتر نمی آمدند.
طوری شده بود که با خود فکر کرده بودم اگر یک روز کاره ای شدم بدهم تمام این ها را خراب کنند جایش یک چیز درست و حسابی بسازند. حالا که به لطف اتوبان جدید هیچکدام از آنها را که هیچ ، هیچ مجتمع بین راهی جدیدی هم نمی بینم باز دلم میگیرد از این همه راه.