برای دریاچه ارومیه

مرز خشکی و آب همچنان به دور دست ها کشیده می شود.

اندوهگین تر از ماها

بلندی هایی که دیری نخواهد کشید از دل دریاچه سر برآرد

شاید برای من و امثال من دریاچه ارومیه برای مدتی دل نگرانی باشد، برایش کمپین تشکیل دهیم و نامه به این آن بزنیم، با این حال  پس از مدتی و با ورود بحث های جدید و داغ - که البته کم هم نیستند- برایمان به فراموشی می رود. ولی مردمان آنجا، آنهایی که هرروز، هر هفته یا حتی هر از گاهی از کنار ش می گذرند چه غم و چه دردی برایشان دارد.

پ ن : امروز صبح یکی از دوستان ارومیه ای کلی عکس ناراحت کننده از دریاچه برایم فرستاد که خودش همین چند روز پیش گرفته بود.

مشتری مداری

سکانس اول
براي سوغات يک آلبوم نفيس و بزرگ خريده بودم. روزهاي آخر بود و داشتم بار وبنديل را آماده مي کردم. هر جور کردم ديدم بخاطر محدوديت بار در محموله هاي پروازي، نمي توانم اين آلبوم را باخود ببرم. هم وزنش زياد بود هم حجمش. به ذهنم رسيد که آلبوم را پس بدهم. رفتم. فروشگاه بزرگي بود. از سري فروشگاه هاي اي مارت که هر طبقه مربوط به صنف خاصي بود.
به نفري که کنار در ايستاده و بود و براي هر مشتري که وارد مي شد خم و راست مي شد ماجرا را گفتم. طبقه آخر ساختمان را نشانم داد. آنجا که رسيدم انگار همه توجيه بودند. آلبوم را داخل همان  کيسه نايلوني که خريده بودم پس دادم. تمام پول آلبوم را با احترام و چند بار خم و راست شدن به من داد. نگاه که کردم مقداري اضافه هم داده بود. فهمديم پول کيسه نايلوني اش را هم حساب کرده.
سکانس دوم
وارد مغازه مي شويم. من و خانم بچه ها. خانم فروشنده که انگار دوست نداشته ما وارد مغازه اش شويم و خلوت اس ام اسي اش را خراب کنيم با حالت اکراه از صندلي اش بلند مي شود و جلوي ما مي آيد. خانمم يکي از قفسه ها را نشان مي دهد. انگشتش به طرف يکي از روسري هاي روي قفسه است. سر فروشنده به زحمت مي چرخد و با چند تا اين؟ ... اين!.. و  آها گفتن منظور ما را مي فهمد. بدون اينکه با دست زدن به آن چيدمانش را خراب کند قيمتش را مي گويد.ما که فهميدم فروشنده اشتباه گرفته ما را، "مرسي ببخشيد" گويان مغازه را ترک مي کنيم.
او هم که انگار زحمت فراوانی را متحمل شده باشد، زير لب چيزي مي گويد و مي رود سرجايش بنشيند..

برگ ریزان


خزان براي آغاز فصل
زيباترين پيرايه را بر تن درخت کرده.
تا درد جدایی تلخ تر شود 
                                        هنگام برگ ریزان طبیعت

پ ن : اوایل مهرماه بود که حامد عزیز آمد و با دوربین حرفه ایش کلی عکس از مناظر طبیعت این منطقه گرفت. حالا هم عکسها را برایم فرستاده . من از یک سو مقهور طبیعت پاییز هزار رنگ هستم و از سوی هنر عکاسی حامد هم باعث لذت مضاعف می شود.

کش اخلاقی

از آنجايي که چيزهاي مهم را نبايد کش داد و درباره حرکات دست بازيکنان فوتبال گزارش، خبر، ميزگرد، پيامک، بيانيه، مصاحبه، عکس، فيلم و غيره و غيره تا دلت بخواد بگو که جا داره. لذا بر آن شديم تا به شکل اجمالي و نه عميق به چند نکته اشاره کنيم و آن اينکه :
- بنده با احترام به تفکر دوستان عزيزي که معتقد به سيستم اصلاح از پايين به بالا هستند عرض کنم ، درست، کاملا هم متين
ولي اگر ما آدم ها يک سري از افراد را بيشتر از همه داريم مي بينيم و به سبب موقعيت اجتماعي شان انتظارات بالايي از ايشان داريم و هميشه به کودکانمان توصيه مي کنيم که ببين بچه، دلم ميخاد يه روز وزیر یا وکیل بشی و اين افراد خودشان به تنهايي آداب معاشرت ، سخن گفتن ، رفتار کردن را چيزمال کنند،(منو از مثال زدن و نمونه آوردن معاف کنید) آن وقت چه انتظاري مي توان از چند بازيکن ورزشي گره خورده با چنين آدابي داشت.
- و اينکه به نظر شما اين شلوغ بازي ها يه کم برايتان غريب و سوال برانگيز نيست؟ چون چيزي که ما مي دانستيم این بود که اقرار به عمل ناشايست از قبح آن می کاهد.

تاوان


صبح بود و همچنان برف می بارید.
مرد داشت درخت را چوب می زد تا سنگینی برف نشکند شاخ و برگش را.
با خودم گفتم : این است تاوان دل نبریدن درخت

و من نگران سرمای شب بودم.