- صف نانوايي بوديم که نرخ هاي جديد را آوردند. نانوا خواست همانجا قيمت ها را عوض کند. داد مشتري ها در آمده بود. هر کسي چيزي مي گفت . صداها که بالاتر رفت نانوا کلافه و بيخيال شد. گفت فعلا همان نرخ قديم.
- با يکي از دوستان قديم صحبت مي کردم. انتشاراتي دارد. دستي هم در هنر. همه فن حريف است براي خودش. مي گفت پدرم عضو شوراي نان! است. از يک هفته پيش جلسه برايشان گذاشته اند که قرار است قيمت نان زياد شود. مي گفت گفته اند که چه سياستي به خرج دهند تا نارضايتي مردم تشديد نشود. جوي سازي کردن و اين جور کارها
- اداره غلات استان ما شروع کرده به اطلاع رساني! به همه مشترکان همراه اول در استان پيامک زده و نرخ هاي جديد را نوشته. نمي دانم منظور و غرضشان چه بوده. شايد نگران بودند نانواها با قيمت بالاتري نان بدهند دست مردم. يعني يک جورهايي، بالاتر از سياهي.
- اينها همه قصه بود. غصه نان ولي چيز ديگري است از آن کارگر ساده که به زور مخارج زندگي اش را فراهم مي کند بگير تا آن بالا مالاها. همه يکجوري گرفتارش هستند. کوچکتر که بودم مي گفتند سر سفره نشستن حرمت دارد. نمي دانستم منظورشان چيست. حالا اما وقتي مي بينم خانواده اي گرد آن هستند، فکرم يک جورهايي مشغول است که مبادا چيزي به ناحق سر سفره ام باشد.
اين غصه هم براي خودش قصه ايست.گاهي فرصت فکر کردن را هم از آدم مي گيرد و گاهي هم مخ آدم را به کار مي اندازد. بعضي ها را ديندار مي کند و بعضي ها را بي دين. قدرت ريسک کردن را که نگو، به کل از آدم مي گيرد.
گاهي حتي به خاطرش نمي تواني حرف دلت را بزني حتي گاهي به خاطرش مجبوري از حقت بگذري و گاهي برعکس.
اين غصه هم براي خودش قصه ايست.گاهي فرصت فکر کردن را هم از آدم مي گيرد و گاهي هم مخ آدم را به کار مي اندازد. بعضي ها را ديندار مي کند و بعضي ها را بي دين. قدرت ريسک کردن را که نگو، به کل از آدم مي گيرد.
گاهي حتي به خاطرش نمي تواني حرف دلت را بزني حتي گاهي به خاطرش مجبوري از حقت بگذري و گاهي برعکس.
1 نظرات:
غصه پر قصه نان یا قصه پر غصه نان...؟
ارسال یک نظر