تابستان از راه رسيد. نوستالژي بوي امتحانات. کارنامه، قبولي خرداد و روزهاي خوش ديدن مدرسه بدون معلم و دانش آموز.کلاس هاي خالي و بچه هاي رها شده در کوچه و خيابان. يادم هست که مادرم غصه اش مي گرفت وقتي تعطيلات تابستان شروع مي شد. چه کارها که مي شد انجام داد در آن ايام فراغت. ايام امتحانات که مي شد با خودم مي گفتم که اگر تعطيلات شروع شود چه کارها که نخواهم کرد. ولي خب، نتيجه چيز ديگري بود.
اين روزها که مي بينم بچه های توي کوچه چطور دارند راه بيراهه ما را مي روند دلم مي گيرد که چطور بی تفاوت نشسته ایم.
اين روزها که مي بينم بچه های توي کوچه چطور دارند راه بيراهه ما را مي روند دلم مي گيرد که چطور بی تفاوت نشسته ایم.
0 نظرات:
ارسال یک نظر