مشغولیت

مشغول بودم. هر روز غروب که از سر کار مي رسيدم خانه بايد مي نشستم پاي برگه ها. کلي برگه بود که بايد به معناي واقعي کلمه اصلاح مي شد.واي که چه روزهايي بود. کلافه گي بعد از خواندن پاسخ ها بعلاوه اذيت هاي رضا کوچولو که دوست داشت روي برگه ها نقاشي کند، جالب اينکه برگه هاي ميانترم هم مانده بود براي آخر ترم.
دوست داشتم از بعضي جمله هايي که نوشته شد بود عکس بگيرم و اينجا آپ کنم. بيخيال شدم . گفتم شاید باعث تکدر خاطر دوستان شود. بايد بوديد و مي ديديد. پر بود از غلطهای املایی و انشایی. چندتایی شان فاجعه. از آنهایی که می خواهی سرت را بکوبی به دیوار.
حالا هم که نمره ها رد شده، گرفتار تلفن هاي گاه و بيگاهشان هستم.
يادم نمي آيد دوران دانشجویی حتي براي يک بار، آخر برگه يک جمله التماس دعا داشته باشم از استادم. یا برای نمره اضافی  حضوری خدمتش برسم. بعضي از برگه ها را که مي ديدم برايم مسجل بود که تقلبي چيزي در کار بوده، اين يکي را بايد اينکاره باشي و بفهمي.
خلاصه هر چه بود تمام شد بالاخره

2 نظرات:

زاغچه گفت...

اتفاقا بد نبود چند تا از جمله ها با غلطهای املایی وانشایی رو اینجا می ذاشتین.خیلی از همین دانشجوها که از دانشگاه فارغ التحصیل می شن به معنای واقعی کلمه بی سوادن.اینه نتیجه پرکردن دانشگاه ها بدون بالا بردن سطح علمی دانشجو

جيم انور گفت...

وقتی دنیا آن قدر وارونه است که استاد نمره ورقه را با میزان مشارکت شما در تهیه کتاب خودش می سنجد و بیرون هم دانشجوی مبتکر شریف بیکار می ماند تا بچه فلان کس با مدرک فلان و معدل فلان از فلان دانشگاه بشود معاون فلان اداره و ...
بیسوادی دانشجویان و- ببخشید- بعضی از استادها و بی حرمت شدن دانشگاه و دانشجو قصه کوچکی از دردهای امروز ماست