چگونه مايي خواهيم شد

برنامه ي عصرهاي اين روزهاي من شده ترجمه. نه بخاطر مختصر اجرت صفحه اي اش. مي خواهم تا اندك داشته هاي به يادگار مانده از روزهاي دانشجويي و كلاس زبان بر باد نرود. بر باد كه رفته، بر فنا نرود. روزهايي كه شوق رفتن به آنسوها دغدغه روز و شبم بود و به هر جان كندني كه شده بود، مي خواستم بروم. بگذريم كه چه شد و چه پيش آمد و چرا نشد. توي همين متن هاي گاه غير تخصصي و گاه تخصصي چشمم به چيزهايي مي خورد كه فكر و ذهنم را از كار منحرف مي كند.
اينكه ببيني در ينگه دنيا 150 سال، فقط يكصد وپنجاه سال پيش، آمده اند تحقيق كرده اند بر روي روان شناسي كودك و چه ها چه ها. يا جاي ديگر بر روي مدل كردن سازه هاي پيچيده و پر كاربرد وچه نتيجه و چه كاربردها و اجراها. از خودم مي پرسم درآن وقت ها ما چه مي كرديم و به چه مشغول بوديم. با اين هم تاريخچه و پيشينه ما "چگونه" اين شديم؟ اين "چگونه" پرسيدن بيشتر "چرا"يي است تا "چگونه" اي كه خود چگونه اي اش را اندكي مي دانم.
مي دانم نسل هاي بعد ما اين سوال را نه به اين گونه شايد با اندوه سنگين تري بپرسند كه شما ها چه مي كرديد. چون مي بينم جز بوق و كرنا كردن هيچ نمي كنيم.

0 نظرات: