ریاست محترم

اولین جلسه مشترکمان در سال جدید بود. آقای رییس جدید سر وقت در جلسه حاضر بود با دو سه نفر از همکاران. چند دقیقه ای صبر کردیم تا بقیه هم بیایند. نوبت صحبت کردنش که شد گفت: من شنیده ام عادت شده برای کلاس! هم که شده دوستان نیم ساعتی دیر می آیند سر جلسه (کیف کردم) راست می گفت آخرین جلسه سال قبل با رییس قبلی جلسه ای که قرار بود ساعت 10 شروع شود حدود یازده شروع شد البته با یک معذرت خواهی.
خب. می گفتم. شروع کرد به گفتن برنامه هایش. که چه ها می خواهد بکند و چه در سر دارد. از پروژه های عمرانی اش گفت و برنامه های پژوهشی اش.  چه ها و چه ها. همه اش را نوشتم تا یادم باشد که قرارست چه تحولاتی صورت گیرد.
آقای رییس آنجا نگفتم. نه اینکه نتوانستم. جایش نبود. می خورد توی ذوق برنامه ای تان. ولی حالا می گویم .برنامه ات خوب بود خیلی هم عالی. بوی تغییر میداد همه چی. از اینکه از زحمات رییس قبلی در غیابش تقدیر کردی هم کلی حال کردم. ولی
شاید ندیده ای دانشجویانی که به زور اجبار می آیند سر کلاس و می خوابند. می گویند دیشب شب کار بوده اند. شاید نشنیده ای درد دل دانشجوها را که چه شده دیپلم گرفته و درس را رها کرده اند. شاید نگفته اند برایت مدرک را برای چه می خواهند و با چه مصیبتی پول شهریه را جور می کنند. شاید نمی دانی مدرک همه جا از میزان سواد هم واجب تر و با ارزش تر است یا شاید نشده آخر ترم زنگ بزنند و بخاطر نمره بخواهند از خجالتت در بیایند. برگه های آخر ترم را که تصحیح کنی و نمره ها را، نوشته ها را که ببینی شاید چیزی دستگیرت بشود.
همه برنامه هایت را که تا آخر اجرا کنی شما می مانی و دانشجوهای دسته دسته مدرک گرفته و درهای بسته صنعت پژمرده و البته سواد و بار علمی مهجور مانده.
آقای رییس این را آخر سر می گویم: دانشگاه را نه متراژ زیربنای دانشگاه، نه فضای سبز، نه سردر، که چیز دیگری دانشگاهش می کند.

1 نظرات:

جيم انور گفت...

دانشگاه را یک دل خوش و یک دنیا امید و استاد های با سواد و مهربان و چشم و دل سیر شاید دانشگاه می کند