زبان بی زبانی

نميدانم برايتان پيش آمده يا نه. اينکه پول بدهي، وقت بگذاري، بروي عذاب بکشي و برگردي. آخرش هم به پوچي برسي.
کلاس هاي زبان را مي گويم. قصه از آنجا آغاز مي شود که موضوع بحث مشخص مي شود. در نظر بگيريد قرارست درباره سرگرمي هاي زندگي تان صحبت کنيد. جالب اينجاست که ديگر این آخره وقتی قوه تخيل هم از کار مي افتد. مگر چقدر بايد تخليتان قوي باشد.
تمام دغدغه هاي دستوري و تلفظي اش به کنار.
"دله خوش" انگليسي اش چه مي شود . آها . "سير" چه مي شد؟ "اي بابا". چي؟
مشکل اگر در همين حد بود حرفی نبود. باز هفته بعد مي شود . روز از نو، روزي از نو.
مي رسيم به آنجا که قرار است درباره آخرين کتابي که خوانده ايم صحبت کنيم. عده اي پاي کليات شمس و ديوان حافظ را کشيده اند وسط و خلاص. بعضي ها هم با گشاده رويي خاص ياد خاطرات کودکي شان و داستان هاي اتل متل افتاده اند. يک سري هم چنان به جيب مراقبت فرو رفته اند که نمی دانی در اندیشه کلمات اند یا یاد کدامین مشغولیت ذهنیشان افتاده اند که روی سر برآوردن ندارند.
آخرش هم باز همان "ای بابا" خودمان

4 نظرات:

پرشکوه گفت...

وقتی می گویید کلاس زبان داغ ادم تازه می شود.

مژگان گفت...

زبان رو فقط باید تو محیط یاد گرفت .بیشتر چیزایی من تو کلاس زبانهای ایران یاد گرفته بودم بی حاصل بود .مخصوصا تو ایرلندکه لهجه هم دارن.
راستی نبودین یه مدتی؟

زاغچه گفت...

احتمالا باید کلاستون را عوض کنید. من که تو کلاسم خیلی چیزا یاد می گیرم. لغات و تلفظ و ... و هم اینکه بحث و گفتگوهای خوبی هم داریم

Unknown گفت...

@پرشکوه: شرمنده ام از اینکه داغ دلتونو تازه کردم. (:
@ مژگان: اگه میتونستم بیشتر از تجربیات شما استفاده کنم خوشحال میشدم و ممنون.
بله یه مدتی نبود. ممنون که به فکر هستید. مشکلات اینترنت و فیلترشکن جدید و یه امتحان بین المللی سخت داشتم. نمیشد خدمت برسیم.
@ زاغچه: آره پیشنهاد خوبیه. ولی این بهترین کلاس توی این منطقه س. البته بدک نیست. من توی تهران هم که بودم کلاس زبان میرفتم. اختلاف سطح زیادی ندارن. ولی مشکل اینه که من توی این کلاسا یاد کاستی هام می افتم. اگه میخاستم همشو بگم میشد یه دفتر خاطرات.