یک حس

توی سرویس شرکت اغلب می خوابم تا از وقتم بطور کامل استفاده کرده باشم. اصلا خواب خودش میاد. سوار که میشم انگار وارد گهواره شدم. بعضی وقتها که از خواب بیدار می شم توی منگی خاصی ام.
نمی دونم توی مسیر رفت هستم یا برگشت. خدا خدا می کنم تو مسیر برگشت باشم. تاریکی هوا هم هنگام رفتن و هم هنگام برگشت درد سری شده. خیالی نیست.
مرد خونه باید خروس خون بزنه بیرون و غروب که شد برگرده.

3 نظرات:

جيم انور گفت...

نمیدانم بی هوش شدن و به خواب رفتن در مسیر، از مزایای این روزهاست یا معایب آن.
مرد خانه از خروس خون تا بوق سگ هم بیرون خانه باشد فکر نکنم خرج و مخارج خانه در بیاید...

Unknown گفت...

شود.
شود ولی به خون جگر شود.

زاغچه گفت...

ما که توی مترو کلا در شب به سر می بریم نمی فهمیم رروز است یا شب؟ بماند که کلا این شهر مدت زیادی است در شب فرو رفته، خواب هم که خودش می آید ولی دیگر خودش نمی رود باید به زور راهی اش کرد. می ترسم از اینکه کل روزم بلکه کل عمرم را در چرت زدن و خواب به سر ببرم