شهر

پشت درياها شهري است
كه در آن پنجره‌ها رو به تجلي باز است.
بام‌ها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مي‌نگرند.
دست هر كودك ده ساله شهر، خانه معرفتي است.
مردم شهر به يك چينه چنان مي‌نگرند
كه به يك شعله، به يك خواب لطيف.
خاك، موسيقي احساس تو را مي‌شنود
و صداي پر مرغان اساطير مي‌آيد در باد.

پشت درياها شهري است
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشني‌اند.

پشت درياها شهري است!
قايقي بايد ساخت.
(سهراب سپهری)

2 نظرات:

ز. بیات گفت...

چه قدر بده كه خوشتون مياد دل آدم رو بسوزونيد. خوب ما كه داريم به اين هواعادت ميكنيم چرا هي نشونمون ميدن كه داريم به چي عادت ميكنيم؟

Unknown گفت...

همین دیگه.
عادت کردن بده. 6 سال پیش، من هم نخواستم عادت کنم. اول اصفهان و بعد هم اینجا.
قایقی باید ساخت.