می خواهم پیاده باشم

می خواهم پیاده باشم تا هنگام عبورماشین، هراس مادری که کودک دلبندش در هیاهوی کوچه مشغول بازیست نبینم.
می خواهم پیاده باشم تا دستان لرزان پیرمرد عصا به دست را در گذار از خطوط عابر پیاده نبینم وقتی هنوز چند ثانیه ای از سبز بودنش مانده.
می خواهم پیاده باشم تا نبینم مادری را که پیاده کودکش را به زیر چادر گرفته و آن یکی بچه اش با گامهای کوچک از پشت سر می دود و تو حتی نمی توانی سوارشان کنی.
می خواهم پیاده باشم تا شرم نکنم از دیدن پیرزنی که به هنگام بوق ماشین های پشت چراغ قرمز در جا میخکوب می شود و صورتش را زیر چادر سیاهش مستور می کند.
می خواهم پیاده باشم تا خجالت نباشم ببینم مرد عائله مندی را که به همراه خانواده اش پیاده گز می کند تمام مسیرهای هر روزش را
می خواهم پیاده باشم تا خیس شدن عابران حین ردشدن پرشتاب ماشین ها خجالتم نکند در روزهای بارانی.
می خواهم پیاده باشم تا نبینم چشمان چشم انتظار ایستاده به راهی را
تا بلکه آشنایی بیاید و برساندش بی آنکه مجبور به دادن پولی باشد.
 
می خواهم پیاده باشم 
و با پیاده ها
پ ن 1- مثال ها و مصداق ها واقعی ست.
پ ن 2- طرز و لحن ترجیع بندانه نوشته الهام گرفته از قلم توانای پیر فرزانه است که البته این کجا و آن کجا 

0 نظرات: