رفیق بازی

سکانس اول
کلاس دوم راهنمايي بودم. يک معلم فارسي جديد آمده بود مدرسه ما. خيلي هم سختگير بود. درست يادم هست که داشتيم امتحانات ثلث اول را مي داديم. مثل خيلي جاهاي ديگر سه نفري روي يک نيمکت مي نشستيم. موقع امتحان هم نفر وسط مي نشست روي زمين و مي نوشت. 
سر امتحان همين فارسي بود و من توي معني يکي از کلمه ها مانده بودم. "رجحان". نوک خودکار را هم گذاشته بودم روي کلمه و  آرام ميزدم رويش تا يادم بيايد. تقريبا خيلي ها برگه شان را تحويل داده بودند. تا اينکه يک نفر از ميز پشتي به بهانه برداشتن کاپشن آمد کنار نيمکت ما. آنوقت ها که وقتي مي رسيديم کلاس لباس هايمان را مي کنديم و مي چپانديم توي نيمکت.
پسر نيمکت پشتي يک پسر چشم آبي شلوغي بود که درسش زياد تعريفي نداشت. با اينحال نميدانم برگه اش را چرا زود تحويل داده بود. تا ديد من روي چه کلمه اي مانده ام آرام گفت : "برتري". انگار که تمام غم هاي عالم، گره اش را گشوده باشد. سريع نوشتم و برگه را دادم. 
بين کلاس ما و کلاس بغلي که معلم فارسي مان مشترک بود فقط و فقط من بيست گرفتم. هنوز هم شکلش يادم هست. مثل تووپ توي مدرسه صدا داد که يکي از آقاي محمدبيگي بيست گرفته. توي زنگ تفريح مي ديدم که مي آمدند از دور اين يکي به آن يکي نشانم مي داد و مي رفتند.
مي ترسيدم که مبادا اين پسر چشم زاغ چيزي بگويد. ولي معرفتش بيشتر از اينها بود. آمد و کلي هم تبريک گفت. یادش بخیر

سکانس دوم
چند باري از طريق يکي از آشناها سلام رسانده بود. بيشتر از بيست سال بود که از آن روزها مي گذشت. با اینکه همشهری هم نبودیم چطور من را يادش مانده بود. شده بود يکي از شخصيت هاي رده بالاي منطقه. با خودم کلي کلنجار رفتم تا پیشش نروم. مي گفتم حالا نکند فکر کند بخاطر پست و مقامش به ديدنش مي روم. 
تا اينکه شوق بازگويي خاطرات دوران کودکي قيد همه چيز را زد. زنگ زدم دفترش و گفتم شب منزل خدمت می رسیم.
خانوادگی رفتیم خانه شان. چشمها همان بود ولی از لحاظ جثه خیلی فرق کرده بود. سه تا بچه داشت. قد و نیم قد. پسر بزرگش کپی همان دوران بچگی خودش بود.
تا نیمه های شب نشستیم از گذشته ها گفتیم. از خیلی از دوستان مشترکمان خبر داشت. خانمش به شوخی می گفت آقا محمد رفیق باز است. 
خیلی خوش گذشت.

1 نظرات:

زاغچه گفت...

اون بیست چه قدر می چسبید...
رفیق بازی هم عالمی داره برا خودش. اونم رفیقی که بعد بیست سال آدم دیده باشدش و کلی هم تغییر کرده باشه.
علی الخصوص رفیقی که معنای "رجحان" را هم خوب بلد باشه (: