رضا کوچولو


 نيمه شب وقتي  خواب چشمان آدم را ميگيرد تازه اول بحال آمدنش است. ساعت و زمان نميشناسد کارهايش. دلم نمی آید حتی کلافه شوم. از دلبري اش در کل خانواده که بگذريم همه جور گندي زده به همه چيز. از شکستن با ارزشترين وسايل منزل گرفته تا ريختن هميشگي اسباب بازي هايش همه جاي کف اتاق و نوشتن در و دیوار با ماژیک و مداد.تازه وقتي مي خوابد دلم براي شيطنت هايش تنگ مي شود. مي نشينيم شيرين کاري ها و دست گل هايي که به آب داده را تعريف مي کنيم و مي خنديم.

0 نظرات: